ترگلترگل، تا این لحظه: 14 سال و 6 ماه و 21 روز سن داره

تنها گل زندگيم ترگل

بدون عنوان

از ديروز متاسفانه سرماى بدى خوردم و همراه با گلو درد و خلاصه دوروزه كه در خانه مشغول استراحتم و بگم از ترگل در اين دوروز كه عشقم نسبت بهش صد برابر شده و از خدا ميخواهم كه هميشه سلامت و شاد باشه و خوشبخت انقدر تو اين دوروزه مراعات حالم و كرده و انقدر نازمو كشيده كه الان كه بهش فكر ميكنم گريه ام  ميگيره  مامان جون شما مريضى بشين استراحت كن بابا همه كارهارو ميكنه بابا جون نميبينى مامانم مريضه لطفا كمك كن مراقبتو ميبينيد از خودش مايه نميزاره اما كلى به وجد امدم و از داشتن دختر به اين مهربانى به خودم ميبالم  راستى تصميم گرفته كه برام تولد بگيره و كلى از وسايلشو نشونم داد و گفت اينها رو ميخوام هديه بدم به مادر مهربانم اما يك دقيق...
29 ارديبهشت 1393

بدون عنوان

سلام امروز مصادف با روز پدر بود و پدر مهربانم صبح امد دنبال ترگل تابا مامانم و عمه و دخترعمه ام برن لار و من هم از صبح تا بعدازظهر كلا دراز كشيده بودم و شب هم كه افتتاحيه رستوران شوهر خالم بود و با همسر جان اماده شديم و گل و شيرينى خريديم و كلى هم منتظر ترگل شديم اما به موقع نرسيد و با همسر محترم و خواهر و برادرم رفتيم افتتاحيه و غذا ها عالى بود و كلى هم شلوغ بود و براى ترگل هم كلى غذا اورديم و خلاصه كه امروزمان هم گذشت  شب خوش ...
24 ارديبهشت 1393

بدون عنوان

شاد بودنت را در کف دستانم مینویسم تا وقت دعا اولین خواسته ام از خدا باشد...!!!  همسر مهربانم روزت مبارك و چه خوب كه تو شدى همسرم و چه خوب كه ترگل به پدرى مثل شما افتخار ميكنه ٥سال پدرانگيت مبارك اى مهربان مرد که تو باشی زن بودن خوب است از میان تمام مذکر های دنیا فقط کافیـــــــست پای تو درمیان باشد نمیدانی برای تو.خانوم بودن چه کیفــــــــی دارد!!   پدر مهربانم روزت مبارك و سايه ات ساليان سال بر سرمان   
23 ارديبهشت 1393

بدون عنوان

دختررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررم اکنون تو کوچکتر از آنی که بتوانم آنچه میخواهم با تو بگویم.سالهای دراز باید بگذرد تا تو گفته های مرا دریابی و تا آن روزگار شاید من نباشم. چند ساعتی ست که در آغوشم خوابیدی و من آراااااااااااااام از کنارت برخاستم. به آینده فکر میکردم. به حرف های در گوشی آیندمان. آرام قدم بردار نکند له کنی برگ گلی  به زیر پایت نگاه کن چشمانت را کاملاً باز کن نکند در خنده موری زیبا بنشانی اشکی نکند دلت آرام باشد از نا آرامی همسفرانت صبر داشته باش مردمان این دیار عجیب، صبری دارند عزیزمممممممممممم آزادی چون عشق زیبا و مقدس است زیبای من چشم خود بشوی و ببین سرزمین ما زیباست دلبندم ...
23 ارديبهشت 1393

میخوام تورو که باشی تو دم دمه نفسهام تو لحظه های دردم محکم بگیری دستام میخوام تورو که باشی حتی اگه ن

سلام  متاسفانه دوباره سرماخوردى و الان هم تب دارى و باز هم گوش درد نميدونم اين گوش درد از كجا پيداش شده كه الان دو ماه دست از سر ما برنميداره و فردا مجبورم كلاس زبان و كنسل كنم و ببرمت پيش دكتر ناطقى و اميدوارم چيزى نباشه و اين گوش دردت بد جورى كلافم كرده ديگه خوابت  منظم شده و ٩/٥ميخوابى و صبح ها هم زود بيدار ميشى خيلى بزرگتر و خانوم تر شدى و من به وجودت افتخار ميكنم اميدوارم سلامت و شاد باشى دختر مهربانم ...
16 ارديبهشت 1393

بدون عنوان

سلام  متاسفانه چند روزيه كه حال خوبى ندارم و متاسفانه يا خوشبختانه چند نفرى رو از زندگيم كات كردم و سعى ميكنم ديگه بهشون فكر نكنم اما نميدونم چرا فكرم همش به موضوع منحرف ميشه واقعا چرا بعضى ها انقدر خود خواه هستن چرا انقدر تحملم كم شده نميدونم اما از خدا ميخواهم صبر و تحملم را تقويت كند و انسانهاى بد و از خود راضى رو از ما دور كند امين  ...
15 ارديبهشت 1393

بدون عنوان

یک درختم.نه پیر و نه جوان.در میانه ام.در آغوشم نهالی مدتی است جوانه کرده.نهالی که از من ریشه دارد.کوچک است و جوان.همه احساسم است. منه درخت  گاهی برایش گرمم مثل خورشید .گاهی خشمگین مثل طوفان.گاهی ابری مثل باران. آن زمان که ریشه ام را در میان ریشه های کوچکش می دوانم تا در خاک هر چه بیشتر استوار شود با خود می اندیشم که در درونش چه چیز به ارمغان خواهم گذاشت.مادریم را.عشقم را.احساسم را یا خشمم را.اما هر چه هست می بالم به او.آن زمان که من طوفانم یا که باران او خورشید من است.از خود می پرسم که او در من چه به یادگار می گذارد؟ مست می شوم از گرمایش .مهرش ... ای کاش مثل او من هم نهالی می شدم پر از بخشش.پر از گرمای لذت بخش خورشید... د...
10 ارديبهشت 1393

بدون عنوان

اگر فرصت داشتم فرزندم را دوباره بزرگ كنم به جاى اين كه دائماً انگشت اشاره‌ام را به سوى او بگيرم آن را در رنگ فرو مى‌بردم و همراه با او نقاشى مى‌كردم به جاى اين كه دائم كارهايش را تصحيح كنم با او ارتباط برقرار مى‌كردم به جاى اين كه دائم به ساعت نگاه كنم به او نگاه مى‌كردم سعى مى‌كردم كمتر بدانم و بيشتر توجه كنم بيشتر با او دوچرخه‌سوارى مى‌كردم و بادبادك‌هاى بيشترى را همراه با او به هوا مى‌فرستادم از جدى بازى كردن دست بر مى‌داشتم و جداً بازى مى‌كردم در چمنزارهاى بيشترى مى‌دويدم و به ستارگان بيشترى خيره مى شدم بيشتر بغلش مى‌كردم و كمتر سقلمه‌اش مى‌زدم به جاى اين كه به او سخت بگيرم سخت تأييدش مى‌كردم اول اعتماد به نفس‌اش را مى‌ساختم و بعد خانه...
9 ارديبهشت 1393

به كجا چنين شتابان

سلام هفته پيش كلاس موسيقى بوديم و رفتم براى ترگل تغذيه خريدم و تازه وارد موسسه شدم كه باصداى مهيبى تقريبا يك متر به هوا پريدم و با سرعت من و تمام مادرها به بيرون پريديم و كلى فكر در همون چند ثانيه از ذهنم گذشت و گفتم بمب تركيد بچه اى پريده تو خيابون و ماشين زدش نكنه ترگل بوده و كلى فكر منفى كردم و از در اموزشگاه كه امدم بيرون با صحنه بدى مواجه شدم و از طرفى خوشحال بودم كه براى كسى اتفاقى نيافتاده و سر نشين ماشين ها كه دوتا از ماشين ها دوستان خودم و مامان دوستان ترگل بودن و خدارو شكر تو ماشين نبودن متاسفانه در خيابان فرعى و كم تردد و باريك تو فرمانيه اين اقا پسر جوان با سرعت نور يا ....غيره در حال رانندگى بودن و ماشينشون كوپه بود كه وقتى داشت...
6 ارديبهشت 1393